گل هاي آفتابگردان
روزي كه آمده بودي تا خداحافظي كني هرگز نمي دانستي كه چه توشه اي را خواهي برد ، چشمانت آرام و توام با معصوميتي وصف ناپذير بود . لرزش صدايت هرگز نويد روزهاي خوش را نمي داد. در آن لحظه كه فرصتي نبود دستان ظريف و پر مهر و احساست را گرفتم و فقط بوسيدم زيرا آن بوي دلنشين هميشه آرامم مي كرد. آري تو گريان رفتي و راحت گريستي من ماندم و بغضي عجيب و حسرت بوسه هايي كه هر روز مي بايست بر دستانت مي زدم .
روزي كه آمده بودي تا خداحافظي كني هرگز نمي دانستي كه چه توشه اي را خواهي برد ، چشمانت آرام و توام با معصوميتي وصف ناپذير بود . لرزش صدايت هرگز نويد روزهاي خوش را نمي داد. در آن لحظه كه فرصتي نبود دستان ظريف و پر مهر و احساست را گرفتم و فقط بوسيدم زيرا آن بوي دلنشين هميشه آرامم مي كرد. آري تو گريان رفتي و راحت گريستي من ماندم و بغضي عجيب و حسرت بوسه هايي كه هر روز مي بايست بر دستانت مي زدم .
0 نظرات:
ارسال یک نظر