۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

خاطرات ترك خورده

سراپا اگر زرد و پژمرده ايم ، ولي دل به پاييز نسپرده ايم
چو گلدان خالي، لب پنجره ، پر از خاطرات ترك خورده ايم
اگر داغ دل بود، ما ديده ايم ، اگر خون دل بود، ما خورده ايم
اگر دل دليل است، آورده ايم، اگر داغ شرط است، ما برده ايم
اگر دشنه دشمنان، گردنيم!، اگر خنجر دوستان، گرده ايم؟!
گواهي بخواهيد، اينك گواه: همين زخمهايي كه نشمرده ايم!
دلي سربلند و سري سر به زير ، از اين دست، عمري به سر برده ايم

قيصر امين پور

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

متهم 
يك ببر سيبري  و چهارده ماده شير در پارك ارم و يك ماده خرس در پارك پرديسان به اتهام احتمال بيماري و يا بي توجهي كشته مي شوند. راستي بگذاريم در طبيعت نسلشان منقرض شود.

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

شب برفي
چندين صباحي است كه برف سرد ياس و نااميدي بر دلمان نشسته است. و اراده امان شرمسار تلاش و پشتكار مان است.زيرا نمي توانيم .
اما،
تورا به ياد آن روزهاي زيبا و وصف ناشدني ، بغض گلويت ، اشك چشمانت و معصوميت هميشگي ات دوست دارم. و اي كاش...

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه


گلويي خاموش

هزار معبد به یکی شهر …
بشنو:
گو یکی باشد معبد به همه دهر
تا من آنجا برم نماز
که تو باشی …

چندان دخیل مبند که بخشکانی‌ام ازشرم ناتوانی خویش
درخت معجزه نیستم
تنها
یکی درخت‌ام
موجی
در آبکندی
و جز این‌ام هنری نیست
که آشیان تو باشم …
تخت‌ات و تابوت‌ات.
یادگاریم و خاطره اکنون.
دو پرنده یادمان پروازی
و گلویی خاموش
یادمان آوازی …

احمد شاملو

رفتني
همگي مي رويم ، و اي كاش از رفتنمان كسي آزرده نشود و هيچ آزرده اي خوشحال نشود.

رونوشت :
- براي جان يك انسان ارزشي قائل نيستيم و چه راحت ادامه مي دهيم ...

۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

 گل هاي آفتابگردان
روزي كه آمده بودي تا خداحافظي كني هرگز نمي دانستي كه چه توشه اي را خواهي برد ، چشمانت آرام  و توام با معصوميتي وصف ناپذير بود . لرزش صدايت هرگز نويد روزهاي خوش را نمي داد. در آن لحظه كه فرصتي نبود دستان ظريف و پر مهر و  احساست را گرفتم و فقط بوسيدم زيرا آن بوي دلنشين هميشه آرامم مي كرد.  آري تو  گريان رفتي و راحت گريستي من ماندم و بغضي عجيب و حسرت بوسه هايي  كه هر روز مي بايست بر دستانت مي زدم

۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

گذر زمان و تغييرات
گاهي وقت ها احساس مي كنيم كه در حال حاضر نظري متفاوت از گذشته در مورد يك موضوع پيدا كرده ايم ، در اين طور مواقع يا مي پذيريم و يا بر اشتباهاتت اصرار و لجبازي مي كني. كه هر كدام به نتيجه اي مختص خود مي انجامد.
البته اين خصوصيت گذر زمان است كه هميشه شرايط را به گونه اي رقم مي زند كه منجر به تغيير گردد.
 براي مثال:
- درباره دوستان و خصوصيات آنان.
- در باره دين و مذهب و سياست.
- در باره عقايد و اديشه هاي بنيادي و غير بنيادي .
- درباره پوشش ظاهري.
- درباره خانواده .
- مسايل اجتماعي و فرهنگي روز .
درباره موارد بالا مطمئنا  همه با يك تغييراتي مواجه شده ايم اما آنچه بيشتر آزار دهنده مي باشد آنست  كه ما شرايط  و اوضاع را  تحمل مي كنيم و يا ديگران را مجبور به تحمل كردن  شرايط با خودخواهي محض وامي داريم  وآنقدر ضعيف و ذليل مي شويم كه ذات انسان بودن خود را هم فراموش مي كنيم. اين دليلي خواهد بود تا  در مرداب انديشه هاي باطل دست و پا  زنيم و هيچ حركتي انجام ندهيم.
بدانيم هيچ كنشي بدون واكنش نمي ماند و هر عملي عكس العملي را در پي خواه داشت .اين راز طبيعت است.
پس براي تغيير بجنگيم و شهامت اقرار اشتباهات خود را با توجيه عقلاني داشته باشيم. و نبايد شرايط را تحمل كنيم بايد براي تغيير تلاش كنيم.

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

گريزان
به وادي سردرگمي ها ناخوداگاه دعوت شده ايم و با پريشاني  براي قيد و بندهاي انديشيدن و تفكر كردن در هراس و دلهره اي مرگبار زندگي مي كنيم. نفس مي كشيم اما زندگي نمي كنيم . براي هرعملي مي بايست ادله اي براي اثبات  داشته باشيم و ذهن خود را به گونه اي پرورش داده ايم كه  واژه "منظورش چي بود" در پس زمينه ذهنمان براي هر گفته و كلامي جايي ثابت داشته باشد.   به سويي مي رويم تا به اجبار بگوييم ما هستيم  ، هرچند بودنمان ارزشي نداشته باشد.