تو هم به ماه بگو
آرزوي من اينست در شبي پر از رويا ؛ پيش ماه و تو باشم لب دريا.
وقتي كه دوستش داري و تمام لحظات زندگيت مملو از خاطرات با او بودن است ؛ دگر مي رود و با تو نيست همه چيز دگرگون مي شود.
يادها و اندوهي چاره ناپذير مي ماند و گاهي در گوشه خيابان ؛ گاهي در اتاق تنهايي ها ، گاهي در راهرويي روشن كسي را بجايش اشتباه مي گيري و دلت دنبالش مي رود.
يادها و اندوهي چاره ناپذير مي ماند و گاهي در گوشه خيابان ؛ گاهي در اتاق تنهايي ها ، گاهي در راهرويي روشن كسي را بجايش اشتباه مي گيري و دلت دنبالش مي رود.
تو هم به ماه بگو...
بگو دلم برايش تنگ است ؛ بگو كودك معصوم من هميشه و در همه جا با من هستي ؛ بگو دلم برايش تنگ است وقتي كه بي من هستي و دگر كسي نيست كه دعوايش كني و اسب رياست بتازاني.
نگاه كن به ماه و بگو
ماند به سينه ام غم تو ؛ يادگار تو
هرگز غمت مباد و خدا با تو يار باد
بگو به دانه دانه اشكم نگاه كن
بگو به اين آب جاري و پاك چشمه قسمت مي دهم
كه بگذار از دريچه چشم تو ببينم لبخند....
بگو به اين آب جاري و پاك چشمه قسمت مي دهم
كه بگذار از دريچه چشم تو ببينم لبخند....
0 نظرات:
ارسال یک نظر