دوباره آمدي؟
گفته بودم كه صدايت آزارم مي دهد
آرامشم را مي گيرد
همانقدر كه در گذشه برايم مملو از زندگي و طراوت بودي امروز اوج تنفري.
خودت مي داني كه چه بلاهاي خلق مي كني؟
چه خانه هايي كه ويران مي كني ؟
چه مادراني كه بي فرزند ، چه كودكاني بي مادر ، و چه كشت و زرعي بي محصول ؟
نبار باران كه بوي خاكي كه از باريدنت تنفس مي كنم خفه ام مي كند.
گفته بودم نبار كه امسال شادي را نويد نخواهي داد تو پيام آور پاييز غمباري.
نبار باران.
نبار.
گفته بودم كه صدايت آزارم مي دهد
آرامشم را مي گيرد
همانقدر كه در گذشه برايم مملو از زندگي و طراوت بودي امروز اوج تنفري.
خودت مي داني كه چه بلاهاي خلق مي كني؟
چه خانه هايي كه ويران مي كني ؟
چه مادراني كه بي فرزند ، چه كودكاني بي مادر ، و چه كشت و زرعي بي محصول ؟
نبار باران كه بوي خاكي كه از باريدنت تنفس مي كنم خفه ام مي كند.
گفته بودم نبار كه امسال شادي را نويد نخواهي داد تو پيام آور پاييز غمباري.
نبار باران.
نبار.
0 نظرات:
ارسال یک نظر