۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

بيست هشت ارديبهشت سالروز بزرگداشت حكيم عمر خيام


از تن چو برفت جان پاك من و تو ********خاك دگران شود مغاك من و تو

زين پس ز براي خشت گور دگران******* در كالبدي كشند خاك من و تو
************************************************
يا رب بگشاي بر من از رزق دري******* بي منت اين خسان رسان ما حضري

از باده چنان مست نگه دار مرا *********كز بيخبري نباشدم دردسري
***********************************************
گر مي نخوري طعنه مزن مستانرا******* بنياد مكن تو حيله و دستانرا

تو غره بدان مشو كه مي مينخوري ****** صد لقمه خوري كه مي غلامست آنرا
**************************************************
هر چند كه بوي و رنگ زيباست مرا *****چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا

معلوم نشد كه در طربخانه خاك***** نقاش ازل بهر چه آراست مرا
********************************************
اكنون كه گل سعادتت پر بار است *****دست تو زجام مي چرا بيكار است

مي خور كه زمانه دشمني غدار است *****دريافتن روز چنين دشوار است
************************************************
اي چرخ فلك خرابي از كينه تست *******بيدادگري شيوه ديرينه تست

اي خاك اگر سينه تو بشكافند ********* بس گوهر قيمتي كه در سينه تست
***************************************
تركيب پياله اي كه درهم پيوست****** بشكستن آن روا نميدارد مست

چندين سر و پاي نازنين از سر و دست ****از مهر كه پيوست و به كين كه شكست
**********************************************
چون نيست حقيقت ويقين اندر دست****** نتوان به اميد شك همه عمر نشست

هان تا ننهيم جام مي از كف دست******* در بي خبري مرد چه هشيار چه مست
*********************************************
چون نيست زهر چه هست جز باد بدست *****چون هست بهر چه هست نقصان و شكست

انگار كه هرچه هست در عالم نيست *******پندار كه هرچه نيست در عالم هست



1 نظرات:

غريبه اي نام آشنا گفت...

خيام با اون آينده نگري و درايتي كه داشته اون موقع حرف هايي رو زده كه انگار اين روزهاي ما رو مي ديده و يا اينكه يكي براش تعريف كرده.چقدر اين اشعار به دل مي شينه .چون ملموسه و مي شه مصداق هاش رو تو جامعه ي امروزي خوب و بدون دردسر پيدا كرد.

ارسال یک نظر