۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

احساس
وقتي درنوشتن سرمشق هاي شبانه ات جو گرفته مي شدي و هزاران بار اسمشو مي نوشتي ، اكنون پشت اون حصار بمون  به احساسات بچگانه ات بخند.
به همه نه گفتي براي رسيدن به او و حتي مي دونستي كه داري خودتو هم فريب ميدي. دل چندتا را رنجوندي تا دل يك نفر بدست بياري.
ارزششو داشت ؟ 
تو غريبي بيش از همه  و تنهايي حتي بيش از خودت.

0 نظرات:

ارسال یک نظر