۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

وجودم فداي مادرم
89/3/13
وقتي از پشت پنجره احساس گيسوانت را مي بافتم آرزو داشتم كاشكي امروز مي توانستم در كوچه مهرباني ات براي بوسيدن دستانت و طواف كبريايي ات كودكانه مي دويدم.

اكنون كه از هم دوريم بيشتر بوي مادر بودن دستانت در مشامم خالي احساس مي كنم. ديشب كه تلفني روزت را تبريك گفتم و خوشحالي كه در صدايت موج مي زد آرامش عجيبي به من بخشيد و دعايت بهترين تبركي بود كه از طواف وجودت به من رسيد.
مي ترسم از روزي كه بوسه اي بر دستانت ننشيند من نباشم يا خدايي نكرده ........

1 نظرات:

رُژیار گفت...

خدا حفظشون کنه، من که خیلی تعریفشون رو شنیدم و مسلما هم به حقه.

ارسال یک نظر